نويسنده: دكتر مهدي امامي جمعه




 

نه در مورد فلسفه ملاصدرا كه در مورد هيچ مكتب فلسفي، فكري يا علمي، ‌نمي توان اينگونه قضاوت كرد كه چون فيلسوفان و دانشمندان به انديشه ها و مكاتب رقيب نپرداختند و مثلاً فقط به تدريس آثار فلان مكتب پرداختند، ‌بنابراين آن مكتب حاكميت اجتماعي و تاريخي پيدا كرد. انديشه، نظريه و يك مكتب فكري اگر استحكام داشته باشد و جواب گوي اقتضائات و پرسش هاي زمانه باشد، خواهي نخواهي، ‌جاي خود را باز مي كند و بر موانع اجتماعي و تاريخي غلبه پيدا مي كند و كم كم حاكميت مي يابد. بايد دست از ساده انگاري ها برداشت و به طرح علمي چراها و چگونگي ها در مورد مسائل مختلف، ‌از جمله فلسفه ملاصدرا پرداخت. بايد توجه داشت كه حتي رو آوردن علامه مجلسي به فلسفه ملاصدرا جهت بكارگيري آن در راستاي تبيين معارف الهي و توحيدي اهل بيت (عليهم السلام)، خود، معلول زمينه ها و قابليت هايي است كه در خود حكمت متعاليه نهفته است و حتي نمي توان آن را علت حقيقي و واقعي غالب شدن تدريجي حكمت متعاليه دانست. تحولات اجتماعي و مخصوصاً تحولات تاريخي كه يك جريان تاريخي را براي يك قرن، ‌دو قرن يا بيشتر رقم مي زنند، ‌كمتر شخصيت محور هستند و اگر اشخاصي هم نقش هاي تعيين كننده ايفا كرده اند، ‌بدون زمينه هاي مناسب اجتماعي و تاريخي نبوده است. براي مثال حكمت متعاليه و نظام فكري ملاصدرا به دليل عدم زمينه هاي مناسب اجتماعي و تاريخي، ‌نتوانست آنطور كه شايد و بايد، ‌قابليتها و پتانسيل هائي كه در خود نهفته داشت، ‌به منصه ظهور رساند و نقش هاي مدني و تمدني خود را در سير تاريخ ايران ايفاء كند.
اما قابليت هايي كه در فلسفه ملاصدرا وجود داشت و زمينه هاي حاكميت خود را فراهم كرد عبارتند از:

1) نوآوري ها و نظريه هاي ابتكاري:

او با طرح مسائل جديد و نظريه هاي نو به شكل فلسفي، ابواب جديدي را در فلسفه گشود و فلسفه را توسعه داد. نظريه هايي چون اصالت وجود، ‌امكان فقري، نظريه عليّت، حركت جوهري، زمان به عنوان بعد چهارم، ‌اتحاد علم و عالم، ‌اتحاد عمل و عامل، ‌طرح وحدت شخصي عالم، ‌جمع وحدت تشكيكي با وحدت شخصي، كه هر يك با استدلال هاي متعددي مبرهن شدند و شاكله فلسفي پيدا كردند، ‌ باعث شد تا حكمت و فلسفه وارد فاز جديدي از توسعه و تكامل گردد. به مدد اين نظريات جهان بيني فلسفي، توحيد و خداشناسي، ‌معادشناسي، ‌انسان شناسي و امام شناسي، ‌عمق ديگري پيدا كرد و به شدت ژرفناك شد. البته بعضي از اين نظريات مانند اصالت وجود و يا اتحاد علم و عالم و يا حركت جوهري در عرفان يا بعضي از تفكرات فيلسوفان مطرح شده بود، ‌اما هيچ گاه صورت يك نظريه و تئوري فلسفي را، كه به روش محض عقلاني مورد استدلال هاي متعدد واقع شود، پيدا نكرده بود.

2) قابليت تركيب:

فلسفه ملاصدرا به مدد اين نوسازي ها و نوآوري ها، ‌قابليت زيادي در تلفيق و تركيب معارف و مباني كلامي، ‌عرفاني، ‌فلسفي پيدا كرد و همين مسئله باعث توسعه فلسفه اسلامي شد.

3) افزايش قابليت برهان پذيري:

ملاصدرا با اثبات اصالت وجود، ‌تشكيك وجود و وحدت سنخي وجود، ‌قابليت هاي عقلانيت فلسفي را به شدت افزايش داد و فلسفه اسلامي وارد فاز جديدي از عقلانيت شد. بنابراين ملاصدرا موفق شد تا در آن تركيب و تلفيقي كه بين عرفان و كلام و فلسفه ايجاد كرده بود، از روش شناسي عقل فلسفي تخطي پيدا نكند و همه مسائل حاصل از اين تركيب را برهاني سازد. ملاصدرا هيچ قاعده يا مبناي فلسفي را در حكمت متعاليه، بدليل شهود يا انواع دلايل نقلي نپذيرفته و براي هر يك چند برهان فلسفي اقامه كرده است آري او در هيچ كجا چنين ادعايي نكرده كه من فلان قاعده يا اصل فلسفي را بدليل كشفي يا قرآني يا روايي پذيرفتم.

4) نظام سازي:

حكمت متعاليه يك منظومه منسجم معرفتي است كه داراي زيرساخت هاي مشخصي است كه لوازم و روبناي آنها و نيز لوازم آنها الي آخر، دنبال شده و به اين ترتيب يك سيستم كامل فلسفي طراحي شده است. اين زيرساخت ها عبارتند از: اصالت وجود، ‌وحدت سنخي وجود تشكيك وجود. براساس اين سه مبنا، ‌كل وجودشناسي ملاصدرا بنا مي شود و آنگاه براساس اين بناي وجودشناختي، خداشناسي‌، معادشناسي، ‌ فلسفه نبوت و امامت، انسان شناسي، فلسفه شريعت، مباني كلامي و بسياري از مباحث قرآني و معارف اهل بيت (عليهم السلام)، ‌تبيين و مستدل مي شود.

5) وسعت و گستردگي:

حكمت متعاليه يك سيستم و دستگاه فكري بسيار گسترده و عظيم است. شايد در جهان فلسفه، نظامي به اين گستردگي نداشته باشيم، در جهان اسلام كه قطعاً بي سابقه بوده است.

6) گستره ابعاد هرمنوتيكي نظام حكمت متعاليه:

هيچ نظام فلسفي را نمي شناسيم كه به گستردگي نظام حكمت متعاليه، وجودشناسي و قواعد آن را در راستاي تحليل و تفسير متون و نصوص ديني اعم از كتاب آسماني و سنت روايي، به كار گرفته باشد و در حقيقت براي وجودشناسي،‌ تا اين وسعت كاربرد هرمنوتيكي قائل شده باشد. از همين روست كه ملاصدرا توانسته بعنوان يك فيلسوف و حكيم، نزديك به سه هزار و پانصد صفحه تفسير قرآن و بيش از هزار و پانصد صفحه، ‌شرح اصول كافي داشته باشد. اين كاري است كه ابن سينا، خواجه نصيرالدين طوسي و حتي ميرداماد يا شيخ بهايي نمي توانند انجام دهند، ‌زيرا مباني و مسائل وجودشناسي را به آن وسعت و گستردگي كه ملاصدرا در اختيار دارد، ندارند. ملاصدرا اگر توانسته چنين كار عظيمي انجام دهد، ‌به مدد همان نوآوري ها، ‌نوسازي ها، ‌توسعه ها، ‌تركيب ها و تلفيق ها است.

7) بازسازي و غني سازي ادبيات فلسفي و شيوايي و سليسي در نگارش:

فقط كافي است ادبيات كتب فلسفي ملاصدرا با آثار و كتب فيلسوفان قبل از او مقايسه شود تا معلوم شود كه ملاصدرا در اين زمينه يك انقلاب فلسفي در ادبيات فلسفه برپا كرده و همه موافقان و مخالفان خود را از همان زمان حيات خودش تا كنون تحت تأثير قرار داده و فلسفه را از مغلق گويي و دشوارنويسي و بيان هاي پيچيده نجات داده است. همين مسئله باعث شد تا فلسفه به عرصه جامعه كشيده شود و از قلمرو افراد خاص و معدود خارج گردد و افراد بسياري را درگير تفكرات فلسفي نمايد. اين يك كار عظيم است و باعث رشد عقلانيت فلسفي و بويژه عقلانيت ديني در سطح جامعه مي شود. متأسفانه اين كار ملاصدرا، نه قدر دانسته شد و نه دنبال گرديد. آري در همين دو دهه قبل از انقلاب اسلامي ايران، مشابه همين كار ملاصدرا، ‌توسط علامه طباطبائي و خصوصاً علامه شهيد مطهري صورت گرفت كه ثمرات و بركات آن همچنان ادامه دارد. به مدد آثار اين متفكر شهيد، ارتباط نسل جوان و بويژه دانشجويان در هر رشته اي، ‌با فلسفه اسلامي برقرار شده است.

8) پي گيري خط انتقاد و ريشه يابي، ‌توأم با هم:

اين يكي از ويژگي هاي بسيار قابل تأمل ملاصدرا است. او ضمن اينكه گذشته فلسفه اسلامي را در شكل مشائي و اشراقي آن، به نقد مي كشد، ‌اما در عين حال نوآوري ها و نوسازي هاي فلسفي خود را در همان گذشته، ‌ريشه يابي مي كند و بدينوسيله، ‌ارتباطات بين سنت فلسفي و تجدد فلسفي را برقرار مي سازد. گوئي اينكه اين تجدد زايشي است از درون آن سنت. اين فرايند ضمن اينكه انسان را به پيش مي برد و از گذشته عبور مي دهد، ‌اما در عين حال دست انسان را از ميراث و سرمايه هاي فكري گذشته، كوتاه نمي كند. در حقيقت اين تجدد بايد با باروري ميراث بر جاي مانده صورت پذيرد تا اين تجدد، ‌تجدد اصيل و بومي اما رو به جلو باشد. آنها كه مي خواهند با پشت پا زدن به گذشته و انكار و نديدن همه تلاش ها و دست آوردهاي صورت گرفته، تفكر و انديشه فلسفي نو توليد كنند، ‌به شدت دچار سطحي نگري مي شوند و نوآوري آنها سر از تقليد ديگران در مي آورد و به جاي حل مسائل، مشكل آفريني و بحران زائي مي كنند.
اين ويژگي ملاصدرا كه براي آن مي توان نمونه هاي فراواني، ‌مخصوصاً از اسفار يافت، ‌در حقيقت يعني اينكه با نظر به مواريث فكري، اما بايد رو به آينده و تحول و تجدد و توسعه داشت. بنابراين حفظ ميراث، به معناي ماندن در گذشته نيست، ‌بلكه بايد ميراث را براي نوآوري و نوسازي، ‌به عنوان يك سرمايه، به كار گرفت و آينده جديدي را رقم زد. اين تجدد و نوسازي و نوآوري، وارداتي نيست، و كاملاً خودي، بومي، ملي و اسلامي است.

9) ابعاد مدني و تمدني:

گستردگي نظام حكمت متعاليه، خواهي نخواهي، عرصه فلسفه ملاصدرا را به پهنه فرهنگ و جامعه و مسائل مدني وتمدني مرتبط مي سازد. اين اتفاقي است كه افتاده، ‌بويژه كه ملاصدرا به اينگونه مسائل توجه داشته و صريح و مستقيم و وسيع بدون ملاحظه كاري به آنها پرداخته است. حال اگر بعد از ملاصدرا از آنها غفلت شده و حتي اكنون هم به صورت عميق به آنها پرداخته نمي شود، ‌تقصيري متوجه او نيست.
به هر حال گستردگي فلسفه ملاصدرا و به خصوص وسعت دامنه انسان شناسي و معرفه النفس در آن، باعث شد، ‌تا نظم فلسفي او، ‌قابليت هاي فراواني را در مواجهه با پرسش ها،‌ مسائل و مشكلات فكري زمانه در اين چند قرن، ‌از خود نشان دهد.

10) و بالاخره فلسفه ملاصدرا با موضع گيري هاي مختلف او در برابر طيف وسيعي از افراد و نظريات و همچنين با توجه به نقدها و نوآوري ها و ادبيات جديد خود، هم به شدت جاذبه داشت و هم به شدت دافعه.

منبع مقاله :
امامي جمعه، مهدي، (1391) سير تحول حوزه فلسفي اصفهان از ابن سينا تا ملاصدرا، تهران: مؤسسه پژوهشي حکمت و فلسفه ايران، چاپ اول